کودکی
چشمهايت را ببند و به دوران كودكيت برگرد. بچه كه بودي نگاهت معصوم بود، و خنده هاي كودكانه ات از ته دل، بزرگترين دلخوشي هايت داشتن اسباب بازي دوستت و پوشيدن كفش بزرگترها بود. بچه كه بودي حسادت، كينه و نفرت در قلب كوچكت جايي نداشت، چاره ناراحتي ات لحظه اي گريستن بود و بس، و اين پايان تمام كدورت ها مي شد، چه شد؟ بزرگ شدي؟؟ نگاه معصومت سردرگم شد، و خنده هايت از سر اجبار،اگر حسود نشدي، اگر كينه به دل نگرفتي، و اگر متنفر نيستي، ياد گرفتي كه ببيني و تجربه كني و مغموم شوي. مي بخشي در حالي كه رنجيده اي، با تمام وجود گريه ميكني اما از ته دل نمي خندي، برگرد! باز هم كودكي باش سبكبار! روحت را آزاد كن كاش هرگز بزرگ نمي شديم...
۱ نظر:
کودکی اینجا نیست
جست و جوی تو عبث خواهد بود
کودکی جا مانده است
کودکی آنجا که خنده اندازه نداشت
آه تنها مانده است....
ارسال یک نظر