پنجشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۸

دل به آفتاب بسپار

بهار را در دل پاییز بنشان
رنگ از تو نقش از من
ديگران را بگذار
دل به آفتاب بسپار
ببين چگونه هر بامداد صبور و سربلند
از پشت شانه هاي خاکستري صبح بالا مي آيد
و ستارگان همه شرمنده مي شوند، خاموش مي شوند
ديگران را بگذار
دل به آفتاب بسپار

۲ نظر:

لیلا گفت...

وقتي دلم برات تنگ مي شه مي رم پشت ابرا زار زار گريه مي كنم پس يادت باشه هر وقت بارونو ديدي بدون كه دلم برات تنگ شده.

موفق باشی

حميد گفت...

این همه ساعت قشنگ .. تسته؟