پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۸

عیدی برایم شعر بیاور

برایم آرزو بیاور
عمه بزرگ دیگر نیست که قرآنش را بیاورد
عمه بزرگ با دویست تومانی های نو

عیدی برایم آرزویی بیاور
که بتوان به برآورده شدنش خوشبین بود

برایم عشق بیاور
که شب ها از هیجانش خواب ستاره ببینم
که روزها به یادش پربکشم از خوشی
عشقی که بتوان به ماندگاری اش خوشبین بود

برایم کلمه های جدید بیاور
من صامت مانده ام
کلمه هایی که بتوان به خوانده شدنشان خوشبین بود

عیدی برایم روبان های رنگی بیاور
می خواهم همه را به دست و سر بزنم
با روبان های رنگی ام در بستر بخوابم
تا تو
با آرزویی نو
عشقی نو
و کلماتی تازه
بیایی.

۱ نظر:

سعید هداوند گفت...

مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود و غرق در شکوفه میشود
روزگارتان بهـار و لحظه هایتان پر از شکوفـه باد.
سال نـو مبارک